سه شنبه ۱۴۰۱/۰۲/۰۶ - ۱:۳۱ ق.ظ - علی آلیپا -
روزگاری دل رمیده ای
وز من و گلچهره ای بوسه ای خواست
گلچهره ناز نمود و سروی برافراشت
در دلم هراس دلدادگی آن دل رمیده افتاد
زین هراس بوسه ای نشاندم بر کنج خال اش
تا بَرم گوشه ای از قلب نازش
وانگهی در شبی شنفتم
گشته باز دیوانه و مست
گوید ای دل "لذت آن نداده بیشتر است "
ندانست که داشته را شُکر بیشتر مینمود
شِکر و شیرینیه داده ز سراب رهاییش میداد
حال این دل فُسُرده
و این گونه زخمگینِ خار آن لب تشنه
گوید ای هراس من بس نشستی در دلم
سیراب شو ز آن دل رمیده ی تشنه
سروده: رها
در جواب سروده هوشنگ ابتهاج